طرحی از پیتر شومان؛ کارگردان گروه تئاتر

«تئاتر خیابانی» مهمترین ابزار برای تضارب آرا، اندیشه‌ها در حوزه عمومی است. حوزۀ عمومی، آن‌طور که هابرماس می‌گوید، قلمروئی از زندگی اجتماعی ماست که افکار عمومی شهروندان در آن شکل گرفته و با مسائلی چون منافع عمومی سر و کار دارد. تاکید هابرماس بر این است که در حوزه عمومی، هیچ اجبار و فشاری برای بیان و عمومی‌شدن دیدگاه‌ها وجود ندارد. بنابراین اگر به دنبال تئاتر خیابانی واقعی باشیم، بی‌درنگ باید به سراغ گروه‌هائی برویم که دست کم از جایگاه خود در حوزه عمومی آگاه هستند. آگاهی گروه‌ها از موقعیت و امکانی که در اختیار دارند، قطعاً راه را بر بسیاری تحولات هموار خواهد کرد. تاریخ تئاتر خیابانی پر از اجراهای تاثیرگذار و جنجالی است. «تئاترهای نامرئی» آگوستو بوال، گروه‌های «تئاتر چریکی» امریکا، عروسک‌های غول‌پیکر گروه «نان و عروسک» و بسیاری نمونه‌های مهجور و نام‌آشنای دیگر، ظرفیت‌های این شیوۀ تئاتری را بیان می‌کنند. تئاتر خیابانی، با میانجی‌گری هنری به نام «اجرا» میان افکار و آرا مردم پیوند ایجاد کرده و حوزۀ عمومی را شکل می‌دهد، حوزه‌ای که با منافع عمومی سر کار داشته و حاصلخیزترین بسترِ شکل‌گیری نقد است. به همین دلیل هدف و آرمان تئاتر خیابانی چیزی شبیه به این جمله معترضه است: «حالا که مردم به تئاتر نمی‌آیند، ما تئاتر را نزد مردم می‌بریم». پس بنای تئاتر خیابانی شوک به مخاطب است، البته شوکی تئاتری. تئاتر خیابانی مردم را به تماشا دعوت نمی‌کند، بلکه در پاره‌ای موارد آن‌ها را وادار به تماشا می‌کند. تئاتر سر راه مردم قرار می‌گیرد و به ایده‌ها، افکار، منویات، اهداف و انتقادات آن‌ها «عمومیت» می‌بخشد.

با وجودِ دستگاه عریض و طویل «تئاتر خیابانی» در مرکز هنرهای نمایشی، یکی از بهترین نمونه‌های تئاتر خیابانی ایران، در شهرستان لنگرود اجرا شده. این اجرا، مثال خوبی برای نشان‌دادنِ کارکرد تئاتر در شکل دادن به حوزۀ عمومی است. «حسین سرپرست» تنها بازیگر این نمایش، بادکنک قرمزی به دست می‌گیرد، روی شیروانی ساختمانی در شهرستان لنگرود می‌رود و فریاد می‌زند که می‌خواهد در اعتراض به وضعیت اسف‌بار تئاتر، و وضعیت ناگوار نویسندگان خودکشی کند! حدس‌زدنِ ادامه ماجرا چندان دشوار نیست: عده‌ای جمع می‌شوند، ترافیک شدید ایجاد می‌شود، عده‌ای التماس می‌کنند، برخی استدلال می‌کنند و سرانجام همه چیز با آمدن پلیس تمام می شود. زیرا با حضور پلیس در صحنه - در صحنه‌ای تئاتری- بازیگر ناچار است تا به «تئاتری‌بودن» ماجرا، یعنی به «دروغین‌بودن» ماجرا اعتراف کند. اما اگر شما در میان آن جمع بودید چه واکنشی نشان می‌دادید؟

قطعاً میان آن جمع بزرگ که از فرط نگرانی خیابان‌ها را بند آورده‌اند، بحث‌های جدی هم در گرفته؛ اما بحث بر سرِ وضعیت ناگوار هنرمندان در یک شهرستان، دم‌دستی‌ترین دستاورد این اجرای هنرمندانه است. زیرا که بزرگترین دستاورد آن حضور بی‌موقع تئاتر در خیابان و شکل‌گیری حوزۀ عمومی است. حوزه‌ای که باب نقد در آن باز شده، تاملات و منویات درونی (خصوصی) شکلی عمومی یافته و ایده‌ها بیان می‌شوند. پس تئاتر خیابانی این امکان را دارد تا با بر هم زدنِ نظم رایج، موقعیت تازه‌ای برای تفکر ایجاد کند. تامل نابهنگام مردم در مواجه با هنرمندی که در حال خودکشی است، محلی برای تضارب آرا می‌سازد. شکل‌گیری این محل، امکانِ تضارب آرا و گفت و گو دربارۀ مصالح و منافع عمومی را فراهم کرده و کارکرد واقعی تئاتر خیابانی را عیان می‌کند. اما سیاست‌های دولتی تئاتر در دهۀ اخیر که پیش‌بینی مکان‌هائی برای اجرای تئاتر خیابانی را در پی داشته، تنها این شیوۀ درخشان از اجرای تئاتر را از حقیقت واقعی خود دور کرده و تنها به یک دلیل همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد: گروه‌های تئاتری گوناگون (به خصوص گروه‌های شهرستانی) از نهادی مثل مرکز هنرهای نمایشی سالن تئاتر می‌خواهند، این نهادها هم در عوض برآورده کردنِ خواست به حق آن‌ها، حوض مقابل تئاتر شهر را در اختیارشان قرار می‌دهند تا «تئاتر صحنه‌ای» خود را در خیابان اجرا کنند.

پیش‌بینی مکان برای تئاتر خیابانی نخستین دشنام به ساحت تئاتر خیابانی است، دومین اهانت به تئاتر خیابانی نیز چیزی جز حضور در جشنواره تئاتر فجر نیست. اما با این حال نباید این بحث را به همه اجراهای خیابانی تعمیم داد، زیرا که در میان گروه‌های شهرستانی، اجراهای واقعاً «خیابانی» هم وجود دارند. به عنوان نمونه، پنج سال پیش گروه تئاتری به نام «زخمه» از شیراز، در مقابل در ورودی خانه هنرمندان نمایش خیابانی جالبی را اجرا کردند. حضور نماینده مرکز هنرهای نمایشی و ناظر اجراهای تئاتر خیابانی از یک سو، و تماشاگران مشتاق از سوی دیگر، روزی به یادماندنی را برای آن گروه و تماشاگران آن اجرا رقم زد. در این نمایش که موضوع آن دعوای زن و شوهرش بود، به دعوت گروه، مشارکت تماشاگر هم ممکن شد. موضوع نمایش این بود: زنی خانه‌دار می‌خواهد سر کار برود و شوهرش اجازه نمی‌دهد٬ حالا آنها با هم دعوا می‌کنند تا به نتیجه برسند٬ بسیاری از مردانی که در اطراف این بازیگران جمع شده بودند٬ به بازیگر مرد توصیه می‌کردند که زن خود را طلاق دهد، اما هنگامی که زن بر هدف خود پافشاری می‌کرد، تماشاگران زن او را تحسین کرده و کف می‌زدند. اما جالب این است که این نمایش بدون به نتیجه‌گیری و به قول نویسنده‌ها «پایان‌بندی» تمام شد. زیرا که کاراکترهای نمایش، در پایان رفتند تا مشکل خود را به جای خیابان در خانه حل کنند. یعنی موضوعی عمومی ناگهان شکلی خصوصی به خود گرفته و تیر خلاصی به خود زد. اما نکته مهم این است که این اجرا نه برای دفاع از «حق اشتغال زن»، که برای ناامن معرفی کردن شرکت‌های خصوصی اجرا شده بود! اما دستاورد این اجرا با اشتیاق مخاطبان و نظرات آن‌ها از هدف گروه دور شد. بدین‌ترتیب علی‌رغم تلاش بازیگران برای پرداختن به اصل موضوع٬ یعنی ناامن معرفی‌کردن شرکت‌های خصوصی، تماشاگران مدام از حق اشتغال زنان دفاع ‌کردند. سرانجام قافیه که تا این اندازه تنگ شد که بازیگران به ناچار نمایش خود را تعطیل کردند و رفتند تا به شکل خصوصی موضوعی که تا لحظاتی پیش عمومی بود، حل کنند. حضور سنگین نماینده مرکز هنرهای نمایشی همراهی بازیگران با تماشاگران را دشوار کرده و در بخش‌هائی از نمایش هر دو بازیگر علناً با تماشاگران مخالفت می‌کردند. این مخالفت‌ها تا حدی بحرانی شد که آن‌ها موضوع را به کل «خصوصی» اعلام کرده و بساط مزاحم حوزۀ عمومی را برچیدند.  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد